در بخش نخست این مقاله بدین پرداختیم که سرمایهگذار یک ایده استارتاپی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ کدام بخشهای یک استارتاپ به سرمایهگذار نیاز دارد؟ و البته اصلا قبل از جذب سرمایهگذار باید چه نکتههایی را در ذهن داشت و مرور کرد.
در دومین قسمت ما به ازجمله به اختیارات دوطرف این همکاری و نیز درسهایی از شکستهای احتمالی در سرمایهگذاری خواهیم پرداخت.
سرمایهگذار چهقدر اختیار دارد؟
جدیترین مساله در این فاز این است که آیا باید اجازه داد که سرمایهگذار در شیوهی کسبوکار و روندهای کار شما دخالت کند؟ یا تنها قرار است هزینهها را بپردازد؟
پاسخ این مساله بخش زیادی از گزینهها و روندها را از برنامه کاری استارتاپها حذف یا جدیتر میکند. همانطور که استارتاپها برای سرمایهگذار شرطهایی دارند، سرمایهگذار نیز شرطهایی دارد.
در ازای پول یا امکاناتی که سرمایهگذار اختصاص میدهد شاید بخواهد نظرش در بسیاری از موارد لحاظ و اعمال شود زیرا به سودآورکردن مجموعه و سرمایهگذاریاش متعهد است.
حتی دیده شده که بابت شرایط و هزینههای سنگین سرمایهگذاری، حتی بنیانگذاران استارتاپ ناچار شدهاند از مدیریت استارتاپ کنار بکشند و جا را برای کسانی باز کنند که میتوانند از منابع مالی سرمایهگذاران، با دقت بیشتری مراقبت کنند و آن را به بهرهوری برسانند.
ناامید نشوید! همه این روندها از درون مذاکرات به نتیجه میرسد و فرمولی جادویی در کار نیست که اگر مثلا هزار تومان به یک استارتاپ وارد شد، این یا آن اتفاق خواهد افتاد. ماجرا کاملا به مذاکرات، چانهزنی و اقناع بستگی دارد. پس مهارتهای مذاکره و فروش، از جمله نیازمندیهای مهم مدیران و دستاندرکاران استارتاپها است.
سرمایهگذار همان سرمایه نیست؛ یادمان باشد!
در ابتدا آغاز شرایطی که برای همکاری در نظر دارید، فهرست کنید؛ مثلا چه امتیازهایی در ازای سرمایهگذاری میتوانید بدهید؟ چه خط قرمزهایی در این پروژه دارید؟ این فهرست در کنار فهرست نیازمندیها و انتظارات شما از سرمایه تخصیصیافته، احتمالا سنگ بنای یک پروژه موفق جذب سرمایه باشد.
گفتیم که سرمایه با سرمایهگذار فرق میکند. برخی اوقات این دو با هم ترکیب میشوند و در قامت یک شخص به همکاری با استارتاپها وارد میشوند.گاهی نیز سرمایهگذار یک شخص نیست و استارتاپها با یک سازمان و نهاد روبهرو هستید.
هر دو راه سود و زیانهایی دارد و از این میان، راهی درست است که با شناخت دقیق مسیر، تواناییها و محدودیتهای استارتاپ پی گرفته شود و البته با راههای دیگر هم دقیقا قیاس شده باشند.
باید اندیشید که ترجیح با کدام است؛ با شخص کار کنید یا با نهاد؟ آیا سبک زندگی و اخلاقیِ شخصی سرمایهگذار برای استارتاپ مفید یا مانع توسعهی همکاری است؟ یا اینکه: اگر سرمایهگذار یک نهاد است و مدام دستورکارهایی با تم اداری و رسمی صادر میکند، دستاندرکاران استارتاپ هم راحتند که در جواب، فایلهای اکسل حاوی آمار و ارقام بفرستند راحتتر هستید؟ یا راحتند که تلفن را بردارند و مشکلات را شفاها با شخص سرمایهگذار حل کنند؟
درسها و عبرتها
همین نکته به ظاهر ساده ممکن است آینده موسسه نوپای شما را با خطرات بیشماری تهدید کند. باز هم تاکید میکنیم هیچ روشی به خودی خود برتری به دیگری ندارد. اما بد نیست به آرشیو شکستخوردگان دنیای سرمایهگذاری استارتاپها سری بزنید و از هر دو سو نمونهها را بررسی کنید.
عبرتگرفتن از شکستها، نکته مهمی است؛ البته بنابر این تجربهها، نمیتوان با ضرس قاطع گفت کدامکار به موفقیت میانجامد. ولی با قطعیت میتوان گفت برای شکستنخوردن چه باید کرد.
مدیران استارتاپها باید حدواندازه خود و استارتاپشان، نیازها، محدودیتها و آیندهاش را بشناسند و چهاندازه حاضرند ریسک کنند. ریسکی که هم بر شما و هم دیگران را اثر میگذارد. البته نیازی نیست به گفتن که ریسککردن، در غاری ناشناخته، کورکورانه و با دست خالی راهرفتن نیست. ریسککردن، یعنی آمادهکردن همه ابزارها و تهیهی نقشه برای حرکت با آمادگی کامل در غاری ناشناخته!